زندگی با اميد
حس گنگ من و دریا !
Wednesday, November 23, 2005
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
خوب من , منظره خوب تماشا دارد
ساختم آینه ای را به بلندای خیال
تا خودت را به تماشای خودت وادارد
راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است
که به اندازه صد فلسفه معنا دارد
گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست
اگر آیینه دستت بشوم جا دارد
چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو
یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد
کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند
عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد
در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است
از همان وسوسه هایی که یهودا دارد
عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی
لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد
بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن
حس گنگی است که من دارم و دریا دارد
یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش
دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...
نظرات (0)
منو اصلی
آخرين مطالب
دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است