زندگی با اميد
سختی های نوشتن !!!
Tuesday, January 11, 2005
وقتي ميخوايم فكري رو روي كاغذ بياريم مثل اينه كه بخوايم صورت كسي رو نقاشي كنيم. شايد قلم هاي اول خيلي زحمت نداشته باشه براي اينكه هر نقاشي ميدونه كه پيشوني از چونه پهن تره و صورت از بدن كوچكتر. هر سري دو چشم و دو ابرو داره و... اما بعضي وقتا بعد از تمام زحماتي كه كشيده ميشه نقاش مي بينه كه اگرچه كارش خوبه و احتمالا تصويري كه كشيده شبيه يكي از 8 ميليارد اهالي زمين هست ولي شبيه كسيكه مي خواسته نشده. بعد از دقت و جستجوي بسيار متوجه ميشه كه مثلا يه تار مو يا يه هيچ مثلا درچشم كم و زياد شده و شباهت رو از بين برده و بايد اون هيچ رو به جاي خود گذاشت يا برداشت تا كار درست بشه.
بيچاره نقاش روزها و ساعت ها مثل اينكه كوه مي كنه از كشيدن اين يه تار مو عرق ميريزه تا اگه بخت ياريش كنه جاي اون مو روپيداكنه و صنعت معيوب به شاهكار تبديل بشه وگرنه نكبتي رو كه بوجود آورده بايد نابود كنه.
براي تجسم فكر هم بعد از اون كه طرح ريختيم و نوشتيم گاه متوجه مي شيم كه عيبي در كاره و پرده اي رو كه ساخته ايم صورت فكرمون رو نشون نميده و اين اون چيزي نيست كه مي خواستيم بگيم و منتقل كنيم. رشته ما همه جا درست از آب دراومده الا اينكه يه كلمه نارسا اصل مقصود رو به هم زده. اونوقت بايد هر طور شده بين لغات مترادف اوني رو كه در معني يا اصطلاح يه ذره با بقيه متفاوته و به درد ما مي خوره انتخاب كنيم. اگه پيداش كرديم صاحب قلميم والا قلم سنگين تر از زور ماست و بايد هنوز ورزش كنيم.


«دکترعلی شريعتي» :

« در آغاز هيج نبود. كلمه بود وآن كلمه خدا بود.
وخدا يكي بود و جز خدا هيچ نبود. و با نبودن چگونه مي توان بودن ؟
حرف هايي هست براي گفتن كه اگر گوشي نبود نمي گوييم. و حرفهايي هست براي نگفتن . حرفهايي كه هرگز ير به ابتذال گفتن سرفرود نمی آرند.
حرفهايي بي تاب و طاقت فرسا كه همچون زبانه هاي بي قرار آتشند.
و كلماتش هريك انفجاري را در بند كشيده اند.
كلماتي كه پاره هاي بودن آدمي اند.
اينان همواره در جستجوي مخاطب خويشند.
اگر يافتند يافته مي شوند و در صميم وجدان او آرام مي گيرند.
و اكر مخاطب خويش را نيافتند ، نيستند. »



نظرات (0)
منو اصلی
آخرين مطالب
دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است