زندگی با اميد
بیماری عجیب : درمان غریب (2)
Sunday, January 16, 2005
سرسرای قصر با فرش هایی از خز و دیبا پوشیده شده بود. پرده های زربفت بر پنجره ها ی بزرگ تالار خودنمایی می کرد. مرد در تالار قصر به انتظار نشست. وی که خود از بزرگان شهر بود روزهای بی شماری را در این قصر سپری کرده بود. دقایقی بعد پیشکار خلیفه وارد تالار شد. مرد از جا برخاست و سلام کرد. پیشکار گفت : « سلام بر تو ! چه شده است که صبح به این زودی به سراغ ما آمده ای ؟ »
مرد ، سر به زیر انداخت و گفت : « من برای عرض شکایت به حضور رسیده ام. از همسایه دیوار به دیوار خود شکایت دارم . او مرد عجیبی است که در خانه اش از حیوانات بسیاری نگهداری می کند. این مسئله باعث بیماری فرزند من شده است ».
پیشکار با تعجب گفت : « همسایه شما یعقوب کندی است ! آیا شما اطمینان دارید که وجود حیوانات او باعث بیماری کودکتان شده است؟ »
مرد کمی اندیشید و پاسخ داد :« نه...ولی آخر چرا کودک من یکباره از پا افتاد و بیمار شد ؟ »
پیشکار خندید و گفت : « این را باید از همسایه خودتان بپرسید! از همان مردی که از او شکایت دارید ، چون او حاذق ترین طبیب و دانشمند این سرزمین است ! به سراغ او رفته و وی را بر بالین کودک خود حاضر کنید . مطمئن باشید او کودک بیمارتان را معالجه خواهد کرد».
مرد با حیرت گفت : « شما اشتباه می کنید ! همسایه ما یک مرد عامی است ،مرد خودخواهی که همواره در خود فرورفته و با کسی صحبت نمی کند ! »
پیشکار با تعجب پرسید : « شما واقعا او را نمی شناسید ؟ یعقوب کندی پزشک و دانشمند مشهوری است که جویندگان دانش از هر گوشه کشور برای شرکت در کلاس های درس او به اینجا می آیند ».
مرد کمی فکر کرد و گفت : « ولی او مرد عجیبی است ! او این همه جانور را برای چه می خواهد ؟ »
پیشکار گفت : « او در همه رشته های علمی تحقیق می کند. او پزشک ، ریاضیدان ، ستاره شناس و فیلسوف بزرگی است. از این جانوران هم برای تحقیقات علمی خود استفاده می کند. به سراغ او بروید تا کودک بیمارتان را درمان کند ».
مرد با عجله از قصر بیرون آمد و به طرف خانه اش دوید.
نظرات (0)
منو اصلی
آخرين مطالب
دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است