زندگی با اميد
ایندرال و آرنولد!!
Wednesday, April 06, 2005
امروز اولین سالگرد درگذشت شاعر معاصر « مرحوم دکتر سید حسن حسینی » است. حیف دیدم که چند جمله ای در موردش ننویسم. شاید امروز بهتر بشه در موردش صحبت کرد. بقول دکتر خانلری : « انسان بزرگ چون کوهی بزرگ است که هرچه فاصله اش بیشتر شود ، عظمتش بیشتر به چشم می آید ».
حسینی در طول عمر کوتاه ولی پربار خود آثار باارزشی به جا گذاشت که کتاب « گنجشک و جبرئیل » که روایت گونه ای از واقعه عاشورا از زبان گنجشک و جبرئیل است از برجسته ترین اونهاست. اشعار سید هم از سبک خاص و جدیدی برخوردارن که اونها رو از اشعار سایر شعرای معاصر متمایز می کنه. استفاده از کلمات و جملات نامانوس در قاموس شعر ، بهره گیری از استعاره های بدیع و فضاسازی های بی نظیر و ...برای آشنایی بیشتر با سبک او چند نمونه از اشعارش را با هم بخونیم :
« بیمارستان »
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید می شوم
نگهبانی دست مرا می گیرد
و به سمت بهشت می برد
به غرفه های ستاره و گل
قدم می نهم
جام های بهشتی
یکبار مصرف است
سیگاری روشن می کنم
و خاکسترش را در ملکوت می تکانم
سکوت می شکند
مومنان از زیارت هم جا می خورند
جام پنجره ها
لبریز از سوال
روی دست کنجکاوی ها چرکین می شود
فرشته من ساعت می زند
و نگهبان بدون اطلاع قبلی
از پیروزی شیعیان جنوب لبنان
حراست می کند
************
ایندرال ، آدالات ، منشاوی ، آرنولد
خسته ام از بازیگوشی
میان خیابان
وعبور از خط کشی های منطقه دار
هستی _ حس می کنم _ حوصله مرا ندارد
در کنار ستاره و گل
سرم به چارچوب های خیالی می خورد
************
بدون اطلاع قبلی
دم در بیمارستان شهید می شوم
ودر حاشیه میدان شهدا
فرشته جوانی در دل آه می کشد
و آرزوهای گرسنه
مرا بدرقه می کنند

نمونه ای دیگر :

ای روشنای دور
ای حیرت صبور
فردا دوباره هست
اما تو نیستی
باور نمی کنی ؟
از آسمان بپرس.

نمونه ای دیگر :

مجنون نسل من
محکوم کوه و دشت
مرکز نشین نبود
اما ، در شهر دایره
دنبال کوی زاویه می گشت


نمونه ای دیگر :

ای رانده ، فراخوانده او خواهی شد
در حافظه خاک ، فرو خواهی شد
تا چند اسیر آرزو های دراز
با مرگ ، خلاصه روبرو خواهی شد

نمونه ای دیگر
:

چون میوه های کال
آرام و بی صدا
از راه می رسم
من در نمی زنم
پای درخت پنجره ها منتظر بمان !

دکتر حسینی یه وبلاگ هم داشت به اسم « براده های روح » که اسمش رو از روی کتابهای « براده ها » و « حمام روح » برداشته بود. تعدادی از آخرین سروده هاش رو تحت عنوان « هایکو واره های نوروزی » توی وبلاگش آورده بود ، که من بعضی از اونا رو اینجا می نویسم:

ماهی ها در تنگ
سیرها و سنجد ها در پلاستیک
بهار در دوردست ها
!

******

فردا صبح ، سال تحویل می شود
دروغی که فقط
47 بار تکرار شده است!

******

در راه پله ها
بوی تند سبزی پلو و ماهی
تشدیدی پررنگ
روی تنهایی من!

******

کاری از دست زنگ های انشا بر نمی آید
بچه ها
لباس نو می خواهند
و تخم مرغ های رنگی!

******

ایام نوروز
پایتخت خلوت و دستش خالی
وپل هوایی
یتیمی از فلز!

******

زمستان دست بردار نیست
صبح نخست نوروز ، برف می بارد
شاید صلاحیت بهار رد شده است!؟


******

به هرحال او هم رفت و به دوستان آن طرفش پیوست . چرا که بارها می گفت :

در غربت مرگ ، بیم تنهایی نیست
یاران عزیز ، آن طرف بیشترند

نظرات (0)
منو اصلی
آخرين مطالب
دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است