زندگی با اميد
زمین مال من است!
Sunday, January 30, 2005
البته با کمی تاخیر :


« عید غدیر برهمه مبارک باد »


** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** ** **


اولین بشری که با محصور کردن یک قطعه زمین به خود گفت : این مال من است ، و اشخاصی را به آن حد از سادگی یافت که حرف او را باور کنند ؛ بانی واقعی « جامعه مدنی » بود. اگر کسی تیرک هایی را که او برای محصور کردن آن زمین کار گذاشته بود ، بیرون می کشید ، یا گودال هایی را که کنده بود ، پر می کرد و به همقطاران خود بانگ می زد که از گوش دادن به سخنان یاوه این شیاد برحذر باشید ، چرا که ثمرات و مواهب زمین متعلق به همه ماست و خود زمین متعلق به هیچکس نیست ؛ آنگاه از چه جنایات ، جنگها و آدمکشی ها و از چه اوضاع وحشتبار و بدبختیهایی که بشر را نجات نمی داد.
با این وصف ، متاسفانه تمدن پنج هزار ساله بشری ، شاهد قتل عام چهار میلیارد انسان در طی چهارده هزار جنگ بوده است.
آلبرت انیشتین در وانفسای پس از جنگ جهانی دوم ، نومیدانه می پرسد : « چرا قدرت های بزرگ در جنگ متفق بوده اند ، اما بر سر استقرار صلح متفرق ؟؟؟ »
تنها در طی دو دهه 60 و 70 میلادی ، هزینه های نظامی جهان از مرز چهار هزار میلیارد دلار گذشته است. این مقدار از از ارزش تمامی کالاها و خدماتی که مردم جهان در طول یکسال تولید می کنند بیشتر است. از این گذشته با چنین رقمی می شد غذای معمولی کل جمعیت آن روز جهان را برای 25 سال ذخیره کرد !!! بنابراین پر بیراه نیست اگر بگوییم : آدمی برای کشتن پول بیشتری خرج می کند تا برای زنده ماندن !!! خوشبختانه امروز وضع بهتر شده و ما پیشرفت کرده ایم ! چرا که اینک قادریم در عرض چهارسال همین مقدار هزینه را صرف نظامی گری کنیم!!!! و با افتخار اعلام کنیم که : بشر تنها موجود زنده کره زمین است که می تواند سفینه خود را نابود سازد ... حکایت غریب است ؛ خود را خردمندترین آفریده پروردگار و اشرف مخلوقات می دانیم و آنگاه سالانه بیش از یکهزار میلیارد دلار از سرمایه خویش را صرف تسلیحات می کنیم. تسلیحاتی که در بهترین حالت ( حالتی که مورد استفاده قرار نمی گیرند ) به سعادت و آسایش آینده بشر کمکی نمی کنند و در بدترین حالت ( حالتی که بکار می روند ) مخرب و ویرانگرند.
چگونه کار را به این بی سامانی کشانده ایم ؟ کدامین فساد و تباهی باعث شد تا خود ابزار نابودی خویش را تدارک ببینیم !؟
ولتر می گوید : « آنچه این جهان را بصورت سیلاب اشک و آه درآورده است ؛ آز سیری ناپذیر و غرور رام نشدنی بشر است ».

من مطمئنم که وقتی سهراب در شعر صدای پای آب می گه :

« . . . هرکجا هستم ، باشم ،
آسمان مال من است .
پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است . . . »

منظورش همون ثمرات و مواهب زمینه که متعلق به همه است. نظر شما چیه ؟



*** *** *** *** *** *** *** *** *** *** *** ***

« ناپلئون بناپارت » مصمم شد که از راه کشورهای قفقاز و ایران به هندوستان قشون اعزام نماید. برای همین در صدد جلب نظر فتحعلی شاه و دربار ایران بر آمد و شخصا نامه ای به شاه ایران نوشت.
از آنجاییکه در تهران کسی را که به زبان فرانسه آشنا باشد نیافتند و از سویی نمی خواستند به اعضای سفارت های خارجی مراجعه کنند ، تصمیم گرفتند نامه امپراتور را به بغداد بفرستند تا کارگزار ایران که زبان فرانسه می دانست آن را ترجمه کند.اما کارگزار معروف هم که خیلی کم به زبان فرانسه آشنا بود و از سویی نمی خواست خود را از تک و تا بیندازد ، در حاشیه نامه نوشت : " شخصی به نام بناپارت است که اظهار عبودیت می کند ".

نظرات (0)