زندگی با اميد
مدیریت بحران !
Tuesday, February 15, 2005
سراج الملک که جزو اعیان دارالخلافه بود ( مسجدی هم به نامش در خیابان امیر کبیر کنونی وجود داره ) و تعداد زیادی اسب توی اصطبلش نگه می داشت ، یه میر آخور ( مهتر ) پاچه ورمالیده و دزد داشت که دائما یونجه هایی رو که اربابش برای اسب ها می خرید ، به علاف ها می فروخت و بجای اون کاه به شکم اسب ها می ریخت ! اسب ها هم که رغبتی به خوردن کاه نداشتن ، هر روز لاغر و لاغر تر می شدن . میرآخور برای اینکه اسب ها رو برای خوردن کاه به اشتها بیاره تا مبادا سراج الملک از قضیه دزدی اون بوئی ببره ، چند تا عینک مخصوص اسب با شیشه های سبز رنگ تهیه کرده بود و اونا رو به چشم های اسب های بی زبون می بست تا کاه رو یونجه ببینن و بخورن. البته میزان اثر بخشی این حیله احمقانه جناب میرآخور کاملا قابل پیش بینیه :)


**********************************

... او در این نظر اصرار داشت که در پیش آمد این مشکلات ، هیچگونه مسئولیتی نخواهد داشت. یک روز در شروع مذاکرات گفت : « مسائل و مشکلات ایران همواره از خارج به ما می رسد. یعنی این مصائب از ظهور اسکندر کبیر و هجومش به ایران شروع شده. او می خواست راجع به سوزاندن تخت جمشید در 2300 سال پیش سخن بمیان آورد. مثل اینکه این واقعه به تازگی اتفاق افتاده است !! مصدق بسیار مودب و مهربان بود و هیچگاه کلمه ناهنجاری بر زبان جاری نمی کرد. روش و شیوه او اندکی مانند الگوی قرن اخیر ( یعنی تنبیه کردن ونیش زدن مودبانه ) ، اما احساساتش تند و قوی بود. هنگامیکه از کمک نظامی آمریکا به ایران سخن به میان آمد ، با صدای لرزان گفت : « ارتش ما را خیلی قوی نکنید والا مرا ساقط خواهند کرد »...

( مذاکرات مصدق و هریمن – نوشته ورنون والترز )


**********************************


« در یک مانور عملیات امداد و نجات ، نیروهای آتش نشان موفق شدند ظرف ده دقیقه حریق را مهار نموده و ماموران سازمان آب ، برق و گاز نیز ظرف همین مدت نسبت به برقراری مجدد خدمات فوق الذکر در منطقه زلزله زده فرضی اقدام کردند.»
این متن خبریه که چندی پیش ( تقریبا در سالگرد زلزله بم ) در یکی از ویژه نامه های روزنامه همشهری و در تاکید بر آمادگی دولت در مدیریت خدمات شهری در هنگام وقوع زلزله احتمالی در تهران منتشر شده بود.
کسانیکه توی ده روز گذشته در گره های کور ترافیک خیابون های تهران ، ساعتها وقتشون رو از دست دادن ، یا اونایی که بدلیل قطع همزمان گاز و برق در سرمای 10 درجه زیر صفر با چهار تا لحاف و پتو خوابیدن و تا صبح لرزیدن ، بهتر می تونن صحت و سقم آمادگی برای مقابله با بحران رو در مدیریت خدمات شهری تهران تایید کنن. البته اگه بارش چند سانتیمتر برف رو بشه با زلزله 7 ریشتری مقایسه کرد و اسم هردوشون رو گذاشت : بحران .

**********************************


من آن طفل آزاده سرخوشم
که با اسب آشفته یال خیال
در این کوچه پس کوچه ماه و سال
چهل سال نا آشنا رانده ام

ز سیمای بیرحم گردون پیر
در اوراق بیرنگ تاریخ کور
همه تازه های جهان دیده ام
همه قصه های کهن خوانده ام

چهل سال در عین رنج و نیاز
سر از بخشش مهر پیچیده ام
رخ از بوسه ماه گردانده ام

به خوش باش حافظ که جانانم اوست
به جامش اگر می توانسته ام
می افکنده ام ، گل برافشانده ام

چهل سال اگر بگذراندم به هیچ
همین بس که در رهگذار وجود
کسی را بجز خود نگریانده ام

چهل سال چون خواب بر من گذشت
اگر عمر گل هفته ای بیش نیست
خدایا ، نه خارم ، چرا مانده ام ؟


**********************************


همه چیز محتاج عقل است و عقل محتاج ادب .
نظرات (0)
منو اصلی
آخرين مطالب
دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است