زندگی با اميد
درد جميل !!!
Saturday, February 05, 2005
صدفي به صدف ديگر گفت : درد زيادي در درونم حس مي كنم . دردي سنگين كه مرا عذاب مي دهد. صدف ديگر با غرور گفت : ستايش خداي آسمانها و زمين را ؛ كه من هيچ دردي در خود ندارم . خوب هستم و سلامت.
در همان لحظه خرچنگي از آنجا عبور مي كرد و صحبت آنها را شنيد. رو كرد به صدف از خود راضي و گفت : بله ، تو كاملا خوب و سلامتي ، اما دردي كه همسايه ات را مي آزارد ، مرواريدي بي نهايت زيباست كه تو از آن بي بهره اي !


****************************

نظريه جغرافيايي فلسفه تاريخ شايد قديمي ترين نظريه در تبيين تاريخ بوده كه پايه گذاران آن يونانيان بوده اند. با وجود اين ، محدود ساختن قلمرو اين فلسفه به دانايان يوناني دور از انصاف علمي است ، زيرا مي دانيم كه همه خردمندان بابلي و ايراني و مصري كه به منجمين معروفند و همچنين پيامبران عهد عتيق و اصحاب كليسا ، بخصوص سنت آگوستين و آكويناس و از ميان مسلمانان ابن خلدون به نحوي از اصحاب نظريه جغرافيايي در امر تكامل و پيدايش تمدن و جامعه انساني به شمار مي آيند.
به طور كلي جغرافي دانان با تكيه بر نظريه قديمي تاثير اقليم گفته اند كه خطوط اساسي كشورها از داده هاي طبيعي است( جبر جغرافيايي ).براساس الگوهايي كه مكتب جغرافيايي ارائه مي كند ، بايد پيدايش ، رشد ، تكامل و نابودي تمدن ها را در رابطه با شرايط و موقعيت جغرافيايي آنها ( آب و هوا ، حرارت ، تغييرات فصلي و جريان هاي زير زميني ، شدت جاذبه ، جريان رودها و درياها و ... ) مورد بررسي قرار داد.
در قرن پنجم پيش از ميلاد ، بقراط رساله اي در باب « هوا ، آب و مكانها » نگاشته و « هرودوت » در تاريخ خود آن را به كار بسته است . ارسطو در كتاب هفتم ( سياست ) خود ، نظريه اي را در خصوص روابط ميان اقليم و آزادي مي پروراند . از جمله مي گويد :
« مردم سرزمين هاي سردسير ، به ويژه در اروپا ، بيشتر دلير اما كم هوش و كم هنرند و اگرچه بالنسبه آزادي خود را همچنان نگهداشته اند ، داراي سازمان هاي سياسي نيستند و از فرمانروايي بر همسايگانشان ناتوانند.
آسياييان هوشمند تر و هنرمند ترند ، اما از دليري بي بهره اند و از اينرو هميشه به حال بندگي و فرمانبرداري به سر مي برند . يونانيان كه ميان اين دو سرزمين زيست مي كنند ، به علت آب و هواي كشورشان صاحب مجموعه اي از محسنات و خصوصيات اين دودسته مردم مي باشند. هم دليرند و هم هوشيار ، هم آزادي خود را پاس مي دارند و هم در سياست مدبر و خردمندند و اگر همه ايشان به صورت يك ملت درآيند و داراي يك حكومت باشند ، مي توانند بر سراسر جهان سروري كنند.»
ابن خلدون ، انديشمند بزرگ مسلمان نيز در مقدمه خود مي نويسد : « سرشت ها و طبايع انسان در نتيجه عادات و اموري كه به آنها الفت مي گيرد ، تكوين مي شوند.»
او مي گويد عوامل محيطي مانند آب و هوا موجد اختلاف نژادي مثلا رنگ پوست هستند . تفاوت هاي رواني اقوام نيز ريشه نژادي تدارند . زندگي انسان تابع اوضاع محيط است: « قسمت آباد نواحي مكشوف كره زمين مركز آن است. زيرا افراط گرما در جنوب و شدت سرما در شمال ، مانع عمران است؛ چون دو سوي شمال و جنوب در گرما و سرما با هم متضادند . بايد از اين كيفيت در هر دو سوي به تدريج كاسته شود تا در وسط و مركز زمين اعتدال حاصل آيد . از اينرو ، اقليم چهارم براي آباداني و عمران سازگارتر است و سپس اقاليم سوم و پنجم به اعتدال نزديك ترند . اقاليم دوم و ششم از اعتدال دورترند و اول و هفتم به درجات دورترند...
... دانش ها و هنرها و ساختمان ها و پوشيدني ها و خوردني ها و ميوه ها و بلكه جانوران و همه چيزهايي كه در اين اقليم هاي سه گانه مركزي پديد آمده اند ، به اعتدال اختصاص يافته اند و افراد بشري كه ساكنان اين اقاليم را تشكيل مي دهند ، از حيث جسم و رنگ و اخلاق و اديان مستقيم و راست ترند. حتي نبوت ها و پيامبران بيشتر در اين اقاليم بوده اند. در اقاليم جنوبي و شمالي از بعثتي اطلاع نداريم ، زيرا پيامبران و فرستادگان خدا مخصوص به كامل ترين افراد نوع بشر از لحاظ آفرينش و خوي بوده اند. ساكنان اين اقاليم به سبب زيستن در محيط معتدل كامل ترند ... و در بيشتر حالات خويش از كج روي و انحراف دورند( پيشرفت در ظواهر تمدن ).
اما ساكنان اقاليم دور در همه احوال خويش بسي از اعتدال دورند ... ( عقب ماندگي در مظاهر تمدن )... با همه اينها ، اخلاق آنان نزديك به خوي جانوران بي زبان است ... علت اين است كه چون اين گروه از اعتدال دورند ، طبيعت مزاج هاي ايشان به سرشت جانوران بي زبان نزديك مي گردند و از انسانيت به همان ميزان دور مي شوند... به هيچ نبوتي آشنايي ندارند و به هيچ شريعتي نمي گروند .»

( ادامه دارد )


**************************
گفت : « آنجا چشمه خورشيدهاست
آسمان ها روشن از نور و صفاست
موج اقيانوس جوشان فضاست.»
باز من گفتم كه : « بالاتر كجاست؟ »

گفت : « بالاتر، جهاني ديگر است
عالمي كز عالم خاكي جداست
پهن دشت آسمان بي انتهاست»
باز من گفتم كه : « بالاتر كجاست؟ »

گفت : « بالاتر از آنجا راه نيست
زان كه آنجا بارگاه كبرياست
آخرين معراج ما عرش خداست!»
باز من گفتم كه : « بالاتر كجاست؟ »

لحظه اي در ديدگانم خيره شد
گفت : « اين انديشه ها بس نارساست!»
گفتمش : « از چشم شاعر كن نگاه
تا نپنداري كه گفتاري خطاست:

دورتر از چشمه خورشيد ها ؛
برتر از اين عالم بي انتها ؛
باز هم بالاتر از عرش خدا ؛
عرصه پرواز مرغ فكر ماست. »


********************************


اميد در زندگاني بشر آنقدر اهميت دارد كه بال براي پرندگان. ( ويكتور هوگو )
نظرات (0)
منو اصلی
آخرين مطالب
دوستان
امکانات
لینکها در صفحه جدید
تشکر


کليه حقوق محفوظ است