هوا بس ناجوانمردانه سرد است !!!
****************************
اي عزيز : ما بخاطر زيبائي است كه اين بار گران زندگي را به دوش ناتوان مي كشيم ، وگرنه يك خور و خواب كه به اين همه عذاب نمي ارزد.
آنكه مفتون زيبائي است ، گرد زشتي و نادرستي نمي گردد و دلي كه از ذوق و صفا لبريز شد ، جائي براي كينه و جفا ندارد.
اما زيبائي ظاهر همچون روياي جواني و بهار زندگاني در گذر است و تنها جمال معني است كه پايدار مي ماند و به دل بستن مي ارزد.اما افسوس كه هر چشمي به ديدن اين زيبائي ها توانا نيست و ما در سير و صفا بيشتر مديون هنرمندان هستيم. اگر باغبان هنر نبود ، احساسات لطيف مي پژمرد ، واگر احساسات لطيف نبود ، آدمي از ببر و پلنگ مخوف تر و خونخوارتر مي گرديد.
« پيركورني » شاعر نامدار فرانسوي ، گاهي كه دلبر ستمگرش نيم نگاهي را از وي دريغ مي داشت ، لب به عتاب مي گشود كه اين همه به طنازي خود مناز ، ومرا به ديده تحقير منگر ، شعر من است كه جمال تو را لايزال مي سازد.
راستي اگر
« هوگو » و
« رنسار » نبودند ، امروز از پس صدها سال ،
« ژولي » و
« هلن » خودنمائي مي كردند ؟ و اگر
« شهريار» نبود ، كسي
« حيدربابا » را مي شناخت ؟
مثل اين است كه از پس عينك نازك بين هنرمندان ، دنيا را بهتر و روشن تر مي بينيم و همه چيز و همه كس را قابل تحمل تر و دوست داشتني تر مي يابيم.
آري ، ليلي را بايد از دريچه چشم مجنون نگريست و جهان را از ديد هنرمندان :
لذت هرچه آسماني تر ، بهتر . . .
از براي تجربت ، چندي مرا ديوانه كن
گر به از مجنون نباشم ، باز عاقل كن مرا
شخصي به « ويكتور هوگو » ايراد گرفت كه چرا هميشه از خود مي گويي ؟ مرد وارسته جهانديده لبخندي زد و گفت : « رفيق !
وقتي از خود مي گويم ، در حقيقت از تو سخن گفته ام ».
شاعري از زبان معشوقه اش گفته است :
« مرا به خاطر چهره گلگون و چشمان خمار پر فسون دوست مدار ، چه مي ترسم كه روزي دوران اينها بسر آيد و آتش تو به سردي گرايد . مرا دوست بدار بي آنكه علتش را بداني . . . »
*********************
معني يك بيت بوديم از طريق اتحاد
چون دو مصرع ، گرچه در ظاهر جدا بوديم ما !
( صائب تبريزي )
*********************
هركه نان ازعمل خويش خورد. . . منت حــــــــــــاتم طايي نبرد . . .